کد مطلب:129881 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:202

با پیرمرد شامی
ابن اعثم گوید: خاندان رسول خدا (ص) را آوردند تا از دروازه ی «توما» وارد شهر دمشق كردند. از آنجا آوردند و بر پلكان مسجد - محل نگه داری اسیران - نگاه داشتند. در این هنگام پیرمردی آمد تا به آنها نزدیك شد و گفت: «خدای را سپاس كه شما را كشت و نابودتان كرد و مردان را از ستم شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان را بر شما چیرگی بخشید». پس علی بن الحسین (ع) به او فرمود: ای پیرمرد! آیا قرآن خوانده ای؟

گفت: بلی، خوانده ام.

فرمود: آیا آیه ی «قل لا أسألكم علیه أجرا الا المودة فی القربی» [1] را خوانده ای؟

پیرمرد گفت: آری، آن را خوانده ام.

علی بن الحسین (ع) فرمود: ای پیرمرد، «القربی» (خویشاوندان) ماییم!

باز آن حضرت فرمود: آیا در سوره ی بنی اسرائیل آیه ی «و آت ذا القربی حقه»

[2] را خوانده ای؟

پیرمرد گفت: آری، آن را خوانده ام.

علی بن الحسین (ع) فرمود: ای پیرمرد، «خویشاوندان» ماییم!؛ باز پرسید: آیا آیه ی «و اعلموا أنما غنمتم من شی ء فأن الله خمسة و للرسول و لذی القربی» [3] را خوانده ای؟ ای پیرمرد بدان كه مراد از ذی القربی در این آیه ما هستیم.


باز پرسید: آیا آیه ی «انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیرا» [4] را خوانده ای؟ پیرمرد گفت: آن را خوانده ام.

فرمود: بدان كه اهل بیت ماییم و آیه ی تطهیر مخصوص ما است.

گوید: پیرمرد لختی خاموش ماند و از گفته هایش پشیمان بود. آن گاه سرش را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا من به پیشگاه تو از آنچه گفته ام و از دشمنی با آل محمد (ص) توبه می كنم و از دشمنان خاندان محمد (ص)، از جن و انس، بیزاری می جویم. [5] .

در «اللهوف» آمده است: راوی گوید: پیرمرد برای ساعتی خاموش ماند و از گفته های خویش پشیمان شد. آن گاه گفت: به خدا سوگند،آیا اینان شما هستید؟ علی بن الحسین (ع) گفت: به خدا سوگند، بدون شك اینان ما هستیم، به حق جدمان رسول خدا (ص) كه اینان ما هستیم.

گوید: پیرمرد گریست و عمامه اش را بر زمین افكند. آنگاه سر را به آسمان بلند كرد و گفت: پروردگارا من از دشمنان محمد و آل محمد (ص) از جن و انس، به سوی تو بیزاری می جویم.

آن گاه گفت: آیا می توانم توبه كنم؟

حضرت به او فرمود: آری، اگر توبه كنی خداوند توبه ات را می پذیرد و تو با ما هستی.


پیرمرد گفت: من پشیمان هستم و توبه می كنم. چون داستان پیرمرد به گوش یزید بن معاویه رسید فرمان داد كه او را كشتند. [6] .

تأمل و درنگ

از این روایت چندین مطلب قابل نتیجه گیری است:

1. پس از خارج شدن از كوفه، این نخستین جایی بود كه امام زین العابدین (ع)، پس از تحمل سختی ها و دشواری های سفر، لب به سخن گشود. زیرا نقل شده است كه امام (ع) در طول راه - از كوفه تا شام - سخن نگفت تا آنكه به شام رسید. [7] .

2. امام (ع) در اولین فرصت و اولین جایی كه سرشتی پاك می یابد، به انجام رسالت می پردازد. با آنكه آن پیرمرد شامی كسی بود كه مدت درازی را در سایه ی حكومت اموی زندگی كرده و علی (ع) و هیچ یك از فرزندانش را ندیده بود، اما از فطرتی سالم برخوردار بود. در حالی كه بسیاری از آنها كه اقدام به قتل حسین (ع) و اسارت فرزندانش كرده بودند، امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را دیده و چه بسا پشت سرشان نماز هم خوانده و به آنان سلام كرده بودند؛ اما سرشتی ناپاك داشتند!

3. این خبر از حاكم بودن فضای مسموم تبلیغاتی و روانی بر جامعه ای حكایت می كرد كه زیر یوغ حكومت بنی امیه پرورش یافته بودند. آنان چنین تبلیغ كرده بودند كه آن كس كه كشته شده است، مردی است كه بر ضد امیرمؤمنان و خلیفه ی مسلمانان خروج كرده و قصد داشته است تا با انگیزه ی فتنه، جامعه را دچار تفرقه كند. [8] از همین رو می بینیم كه آن پیرمرد شامی هنگام روبرو شدن با امام (ع)، برای نخستین بار، خداوند را به خاطر قتل حسین (ع) ستایش می كند و می گوید: خدای را سپاس كه شما را كشت و نابودتان كرد و مردم را از ستم شما آسوده ساخت و امیرمؤمنان! را بر شما چیرگی بخشید.


اما پس از آنكه واقعیت برای او آشكار می شود، از گفته اش به درگاه خداوند توبه می كند و از قاتلان و دشمنان اهل بیت رسول خدا (ص) بیزاری می جوید. اكثریت جامعه ی شام همانند این پیرمرد بودند. تبلیغات اموی آنها را گمراه ساخته و از شناخت اهل بیت رسول خدا (ص) بازداشته بود. از این رو، یزید تحمل نكرد و فرمان داد كه آن پیرمرد را كشتند؛ تا - به پندار خودش - بر اوضاع چیره شود.


[1] شوري (42)، آيه ي 23.

[2] الاسراء (17)، آيه ي 26.

[3] بدانيد كه هرگاه چيزي به غنيمت گرفتيد، خمس آن از آن خدا و پيامبر و خويشاوندان است. (انفال (8)، آيه ي 41).

[4] بگو: براي اين رسالت از شما مزدي، جز دوست داشتن خويشاوندان، نمي خواهم. (الاحزاب (33)، آيه ي 23).

[5] الفتوح، ج 2، ص 183؛ تفسير فرات الكوفي، ص 153، ح 191؛ امالي صدوق، ص 230 و به نقل از آن بحارالانوار،، ج 45، ص 154؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 191؛ الاحتجاج، ج 2، ص 120 و به نقل از آن بحارالانوار،، ج 45، ص 166، ح 9؛ مقتل خوارزمي، ج 2، ص 61؛ الدر المنثور، سيوطي، ذيل آيه ي 23 شوري و 26 اسراء (با اندكي تفاوت). در آنجا آمده است كه پيرمرد شامي - پس از بلند كردن دست هايش به آسمان - گفت: پروردگارا من به پيشگاهت توبه مي كنم - سه بار - پروردگارا من از دشمني با آل محمد (ص) و از دوستي با قاتلان خاندان محمد (ص) توبه مي كنم. تا عمر داشته ام پيوسته قرآن خوانده ام، ولي تا امروز هيچ از آن ندانسته ام.

[6] الملهوف، ص 211، تسلية المجالس، ج 2، ص 384؛ الصواعق المحرقة، ص 341 (باب وصية النبي بهم)؛ ينابيع المودة، ج 2، ص 302.

[7] ر. ك. تاريخ طبري ج 4، ص 251؛ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 83؛ جواهر المطالب، ج 2، ص 291؛ الارشاد، ج 2، ص 119؛ اعلام الوري، ص 248؛ مثير الاحزان، ص 97.

[8] از اين رو مي بينيم كه امام حسين (ع) خود به اين جنبه اهتمام مي ورزد و مي فرمايد: من از روي سركشي و غرور قيام نكرده ام.